-
۲۰۵۱
متن کامل و معنی شعر "صنما سپاه عشقت به حصار دل درآمد بگذر بدین حوالی که جهان به هم برآمد" از مولانا را در این نوشته خواهید دید که امیدواریم از خواندن این شعر زیبا لذت ببرید. غزل صنما سپاه عشقت به حصار دل درآمد از مولانا غزل شماره 772 از مثنوی معنوی است که در دسته اشعار عاشقانه مولانا قرار می گیرد.
متن کامل شعر صنما سپاه عشقت به حصار دل درآمد
صنما سپاه عشقت به حصار دل درآمد
بگذر بدین حوالی که جهان به هم برآمد
به دو چشم نرگسینت به دو لعل شکرینت
به دو زلف عنبرینت که کساد عنبر آمد
به پلنگ عزت تو به نهنگ غیرت تو
به خدنگ غمزه تو که هزار لشکر آمد
به حق دل لطیفی خوش و مقبل و ظریفی
که بر او وظیفه تو ابدا مقرر آمد
که خلیل حق که دستش همه سال بت شکستی
به خیال خانه تو شب و روز بتگر آمد
تو مپرس حال مجنون که ز دست رفت لیلی
تو مپرس حال آزر که خلیل آزر آمد
به جهانیان نماید تن مرده زنده کردن
چو مسیح خوبی تو سوی گور عازر آمد
چه خوش است داغ عشقت که ز داغ عشق هر جان
ز خراج و عشر و سخره ابدا محرر آمد
به سوار روح بنگر منگر به گرد قالب
که غبار از سواری حسن و منور آمد
ز حجاب گل دلا تو به جهان نظارهای کن
که پس گل مشبک دو هزار منظر آمد
دو سه بیت ماند باقی تو بگو که از تو خوشتر
که ز ابر منطق تو دل و سینه اخضر آمد
این شعر زیبا را بخوانید: شعر نیست نشان زندگی تا نرسد نشان تو