-
۶۱۴۰
در این نوشته قصد داریم متن شعر از پس ظلمت بسی خورشیدهاست از مولانا را تقدیمتان کنیم. یکی از شعرهای زیبای مولانا که بسیار زیبا و شنیدنی است و از مثنوی معنوی دفتر سوم انتخاب شده است.
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
متن شعر از پس ظلمت بسی خورشیدهاست
انبیا گفتند نومیدی بدست
فضل و رحمتهای باری بیحدست
از چنین محسن نشاید ناامید
دست در فتراک این رحمت زنید
ای بسا کارا که اول صعب گشت
بعد از آن بگشاده شد سختی گذشت
بعد نومیدی بسی اومیدهاست
از پس ظلمت بسی خورشیدهاست
خود گرفتم که شما سنگین شدیت
قفلها بر گوش و بر دل بر زدیت
هیچ ما را با قبولی کار نیست
کار ما تسلیم و فرمان کردنیست
او بفرمودستمان این بندگی
نیست ما را از خود این گویندگی
جان برای امر او داریم ما
گر به ریگی گوید او کاریم ما
غیر حق جان نبی را یار نیست
با قبول و رد خلقش کار نیست
مزد تبلیغ رسالاتش ازوست
زشت و دشمنرو شدیم از بهر دوست
ما برین درگه ملولان نیستیم
تا ز بعد راه هر جا بیستیم
دل فرو بسته و ملول آنکس بود
کز فراق یار در محبس بود
دلبر و مطلوب با ما حاضرست
در نثار رحمتش جان شاکرست
در دل ما لالهزار و گلشنیست
پیری و پژمردگی را راه نیست
معنی شعر از پس ظلمت بسی خورشیدهاست
این شعر در مذمت ناامیدی سروده شده در این شعر مولانا به این نکته اشاره می کند که رحمت های خداوند به قدری وسیع و گسترده است که نباید از ان ناامید شد. کسی که به خدا معتقد باشد نباید در هیچ صورتی ناامید باشد چون خدا وعده داده که بعد از هر سختی آسانی است و همیشه بعد از پایان سیاهی شب سپیده صبح و خورشید سر می زند و تاریکترین لحظه درست دقایقی قبل از طلوع است.
این شعر از زبان پیامبران سروده شده است.
دلبر و مطلوب با ما حاضر است
در نثار رحمتش جان شاکرست
با ما حاضر است: چه ما با او حاضریم به خلاف جاهلان بی حضور.در دل ما لاله زار و گلشنی است
پیری و پژمردگی را راه نیست
پیری: روح مجرد است و نمو و ذبول و استقامت قامت و انحنا اوصاف جسم است بلکه مرگ نداریم و خاک و آتش ما را نمی خورد که اجتماع و افتراق و انقلاب و استحاله و غیرها اوصاف جسم است و می گیرند او را.